گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
جلد اول
جلد اول






[مقدمه کتاب]
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ* کتاب حقّ الیقین الحمد للّه الواحد الاحد الفرد الصمد العلیم القدیم القدیر الذي لیس کمثله شیء و هو
السمیع البصیر و الصلاة علی اشرف العارفین و فخر النبیین محمد و عترته الطیبین الطاهرین الذین فازوا بالقدح المعلی من الفضل و
العلم و الیقین و لعنۀ اللّه علی اعدائهم اجمعین الی یوم الدین اما بعد چنین گوید خامه شکسته زبان و بیان ابکم نشان تراب اقدام
ارباب یقین و خادم اخبار ائمه طاهرین صلوات اللّه علیهم اجمعین محمد باقر بن محمد تقی حشر هما اللّه مع موالیهما الاکرمین بر
صحایف قلوب و صفایح الواح طالبان منهاج حق و یقین تصویر و تحریر مینماید که چون بدلائل عقلیه و نقلیه ظاهر و هویدا گردیده
که حقتعالی این جهان فانی را عبث نیافریده و انسان که چشم و چراغ این جهان و علت غائی آفریدن آنست براي معرفت و عبادت
خلق کرده است که باین دو قدم روحانی عروج بر معارج بهشت جاودانی نماید و بلذات فانیه این دار غرور مغرور نگردیده بواسطه
این دو حبل متین خود را بسعادت باقیه آخرت رساند و از اخبار و آیات بسیار معلوم است که عبادت بدون معرفت که ایمان عبارت
از آنست صحیح و ص: 3 مقبول نیست پس اول چیزي که در ابتداي تکلیف بر مکلف واجب است تحصیل ایمان است
و اکثر خلق از این معنی غافلند و ارکان دین را نمیدانند و قلیلی را که از ناقص چند امثال خود فرا گرفتهاند بنظر تحقیق در آن نظر
نکردهاند و بمحض تقلید اکتفا نمودهاند و قدم از درگه سافله گمان بدرجه عالیه یقین و اذعان نگذاشتهاند اگر چه این فقیر در کتب
مبسوطه عربی و فارسی این مطالب عالیه را ببینات وافیه و دلائل کافیه ایراد نمودهام اما اکثر خلق باعتبار عدم اعتنا و اهتمام در امور
دین با قلت بضاعت با وفور اشغال باطله با عدم قابلیت ادراك آنها انتفاع بسیاري نمییابند لهذا این فقیر اراده نمود که در این رساله
مختصره کافیه عمده آن مطالب عالیه را ببیانهاي واضح قریب بافهام ایراد نمایم بتوفیق اللّه سبحانه فی الجمله بر وفق مرام بانجام
رسید و مسمی به حق الیقین گردید و چون از برکات عهد حق و اوان و ثمرات امن و امان ایام سعادت فرجام دولت عظمی و
سلطنت کبري اعلا حضرت شاهنشاه ملایک سپاه ظل اللّه سید و سرور سلاطین جهان باسط مهاد امن و امان مظهر الطاف ربانی
مهبط فیوضات سبحانی وارث میراث سلیمانی ملجأ سلاطین کامکار ملاذ خواقین جم اقتدار چراغ دودمان مصطفوي و نونهال
گلستان مرتضوي انجمن افروز محفل عدل و داد و شعله جانسوز نهال جور و بیدار ممهد قواعد عدل و تمکین مشید بناي والاي
شرع مبین سلطان انجم سپاه گردون بارگاه مصدوقه السلطان العادل ظل اللّه الفائز بدرجه علیه نرفع درجات من نشاء مصداق آیه
کریمه یختص برحمته من یشاء اعنی السلطان بن السلطان و الخاقان بن الخاقان مسمی بثالث اجداده الاکرمین الشاه سلطان حسین
بهادر خان مد اللّه ظلال جلاله علی رءوس العالمین و شیع المؤمنین ببقائه الی ظهور دولۀ خاتم- الوصیین صلوات اللّه علیه و آله و
علی آبائه الطاهرین بود بنظر الهام منظر اشرف رسانید امید که مقبول طبع اقدس گردد و مثوبات آن بروزگار فرخنده آثار عاید
صفحه 10 از 214
گردد- چون ایمان عبارتست از تصدیق بوجود حقتعالی و صفات کمالیه و تنزیه و اقرار بحقیقت انبیائی که از جانب حقتعالی براي
تکمیل خلایق بر ایشان مبعوث گردیدهاند خصوصا پیغمبر آخر الزمان محمد بن عبد اللّه (ص) و اقرار بآنچه آن حضرت از جانب
خداوند آورده است ضروریات دین را بتفصیل و آنچه ضروري نیست باجمال و اقرار بحقیقت جمیع اوصیاي پیغمبران خصوصا
دوازده امام که اوصیاي پیغمبر آخر الزماناند و اقرار بعدالت حقتعالی و منزه بودن او از افعال قبیحه و اقرار بحشر و معاد و توابع آن
پس تحقیق این مطالب عالیه در چند باب میشود: ص: 4
باب اوّل در اقرار بوجود حقتعالی و صفات کمالیه اوست و در آن چند فصل است
فصل اوّل در اقرار بوجود صانع عالم است
و آن از همه چیز هویداتر است زیرا که هر که نظر میکند در خلق آسمان و زمین و آفتاب و ماه و ستارهها و بادها و ابرها و بارانها و
دریاها و کوهها و حیوانات و خلقت بدن و روح خود و غرائب صنع که در هر یک از اینها بکار برده بیقین میداند که اینها خود
بیصانعی بهم نرسیدهاند کسی که اینها را آفریده مثل آنها نیست و کامل بالذاتست و هیچگونه نقص در ذات و صفات او نیست و
این دلیل اجمالیست که براي اکثر خلق کافیست و از دلائل تفصیلیه بچند دلیل قریب بفهم اکتفا مینمائیم: دلیل اول آنکه هر مفهومی
که آدمی تعقل آن مینماید یا آنست که نظر بذات او بدون ملاحظه امر خارجی و علتی بودن آن در خارج واجب است او را واجب
الوجود خوانند یا آنکه نظر بذات او محال است او را ممتنع الوجود گویند یا نظر بذات او نه واجبست بودن او و نه ممتنعست بودن
او و او را ممکن الوجود گویند که بودن و نبودن هر دو بذات او رواست پس اگر علتی بهمرساند موجود میشود و الا معدوم خواهد
بود پس گوئیم که شک نیست که در عالم موجودات هستند اگر مجموع موجودات منحصر باشند در ممکنات و واجب الوجودي
در میان آنها نباشد پس همه را با هم که ملاحظه کنی بمنزله یک شخصند و عدم بر مجموع اینها رواست هم چنانچه زید بیعلت
محالست که موجود شود زیرا که ترجیح بلا مرجح لازم میآید و آن ببدیهه عقل محالست همچنین موجود شدن این مجموع بدون
علتی که خارج از اینها باشد محالست و آن علت باید موجود باشد زیرا که بدیهی است که چیزي که خود موجود نباشد علت
وجود دیگري نمیتواند بود و موجودي که خارج از جمیع ممکناتست واجب الوجود است- پس ثابت شد که واجب الوجودي البته
موجود هست و اگر گویند که هر یک از اجزاء علت وجود دیگریست الی غیر النهایۀ و علت مجموع مجموع علل اجزاء است
جواب گوئیم که هر یک بشرط وجود علت لازم است وجودش اما عدم او با عدم جمیع عللش ممکن است هرگاه واجب الوجودي
نباشد پس ترجیح بلا مرجح لازم میآید. دلیل دوم- بعضی از محققین گفتهاند همچنانکه تواتر در محسوسات افاده علم میکند از
براي آنکه محالست عادة که این عدد کثیر اتفاق کنند بر کذب یا صدق و همه غلط کنند پس هرگاه جمیع انبیا و اوصیا و اولیا و
عقلا اتفاق کنند بر وجود صانع عالم و حدوث او و ص: 5 آنکه او کامل است من جمیع الجهات و نقص بر او روا نیست
البته این کس را علم بهم میرسد که این حق است و این جماعت بسیار اتفاق نکردهاند بر کذب و باین عقول کامله اتفاق بر غلط
نکردهاند ایضا اتفاق ایشان دلیل بر اینست که این مقدمات ما بدیهیاند یا اگر نظریند دلایل آنها واضحست بحیثیتی که راه خطا در
آنها نیست و این دلیل در نهایت متانت است. دلیل سیم معجزاتست که از پیغمبران و اوصیاء ایشان ظاهر گردیده مانند عصا را اژدها
کردن و دریا را شکافتن و مرده را زنده کردن و کور را بینا کردن و ماه را بدونیم کردن و آب بسیار از میان انگشتان یا از سنگ
کوچک جاري ساختن و امثال اینها چه بر هر عاقلی ظاهر است که اینها فوق طاقت بشر است پس باید خدائی باشد که اینها را براي
اظهار حقیقت ایشان بر دست ایشان جاري گرداند و عوام بلکه اکثر خواص را دلیل اجمالی که از تفکر در غرایب صنع الهی در
آفاق و انفس ظاهر میگردد و حقتعالی در اکثر قرآن مجید بآن اشاره فرموده کافیست بلکه علم بوجود صانع بدیهیست و همه عقول
صفحه 11 از 214
بر این مفطورند چنانچه حقتعالی فرموده است که اگر از کافران سؤال کنی که کی آفریده است آسمانها و زمین را هرآینه گویند
که خدا آفریده است و باز فرموده است که أَ فِی اللَّهِ شَکٌّ فاطِرِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ آیا در خداوند شکی هست که آفریننده آسمانها
و زمین است ایضا فرموده است که دین حق فطرت خداست که مردم را بر آن مفطور و مخلوق گردانیده است لهذا پیغمبران که
نمودند نه اقرار بصنایع و بینه بر این معنی اینست که همه « لا اله الا الله » مبعوث گردیدند مردم را امر بتوحید و یگانهپرستی و گفتن
خلق در وقت الجا و اضطرار که دست ایشان از وسایل ظاهره کوتاه میگردد البته پناه بصانع خود میبرند و اقرار مینمایند که خداي
یگانه دارند چنانچه این مضمون در احادیث معتبره وارد شده است یکی از عارفان گفته است که اکثر کفار و جهال اگر چه در
ظاهر حال منکر وجود مبدءاند اما باطنا بحقیقت و ثبوت وجودش مقر و معترفند و لهذا اختلاف در وجود مبدء از هیچ عاقل معتد به
مروي نیست و توضیح کلام در این مرام آنکه باتفاق شرع و عقل و تعاضد برهان و نقل حضرت حقتعالی و تقدس از آن برتر و
بزرگوارتر است که بکنه ذات محاط عقل غیر گردد اما بواسطه رابطه اضافی که میان مالک و عبید متحقق است بجهت علاقه افاضه
رحمت بیغایت که زلال نوایش از ینابیع علم و قدرت بمجاري حکمت و ارادت پیوسته جاري و روانست جبلت و طبیعت مخلوقات
مجبول و مفطور است بر اذعان و قبول صانع و از این جهت در هنگام صدمت و وقوع وقایع و وقت اضطرار بیسبق رؤیت روي
استعانت و فزع بنگاه دارنده خود میآورند بتوجه طبیعی ص: 6 که تأمل و تکلفی در آن نیست و از این جهت این
حالت مظهر استجابت دعا میباشد چنانچه آیه کریمه أَمَّنْ یُجِیبُ الْمُضْ طَرَّ إِذا دَعاهُ بآن ناطق است و انزعاج حیوانات عجم درگاه
عروض خوف و گریز ایشان در حال استیلاي وهم و هراس بحقیقت از این قبیل است و لهذا طوایف مختلفه و امم متخالفه که در هر
عهد و اوان و در هر دین از ادیان بودهاند خلاف در وجود مبدء از هیچ عاقلی مروي نیست بلکه محال خلاف احوال و اوصاف او
است و فخر رازي از شخصی نقل کرده است که در بعضی ازمنه خشکسال عظیم و قحط شدید بهمرسید مردم از براي استسقاء
بصحرا رفتند و دعا کردند و دعاي ایشان مستجاب نشد آن شخص گفت در آن وقت بسوي بعضی از کوهها رفتم آهویی را
مشاهده کردم که از شدت عطش بسوي غدیر آبی میدوید و چون بغدیر رسید آن را خشک دید حیران شد و چند مرتبه بجانب
آسمان نظر کرد سر را حرکت داد ناگاه ابري پدید آمد و آن قدر بارید که غدیر مملو گردید و آهو آب خورد و سیراب گردید و
بر گردید و صاحب رساله اخوان الصفا نقل کرده است که مکرر دیدهاند که حیوانات در سالهاي خشک سال سر بسوي آسمان بلند
میکنند و طلب باران میکنند از صیادي نقل کردهاند که گفت گاو کوهی را دیدم که بچه خود را شیر میداد من چون متوجه او شدم
بچه را گذاشت و گریخت من بچه او را گرفتم چون نظر کرد بچه را بدست من دید مضطرب شد و سر بسوي آسمان بلند کرد
چنانچه گویا استغاثه بحق تعالی میکند ناگاه گودالی پیش آمد من در آن گودال افتادم و بچه از دست من رها شد مادرش آمد و او
را برد و آنچه از احادیث شریفه در این باب وارد شده ذکر آنها در این مقام مناسب نیست پس معلوم شد که وجود مبدء در وضوح
و ظهور بمرتبه ایست که بر حیوانات عجم نیز مخفی نیست.
فصل دوم آنکه حقتعالی قدیم و ازلی و ابدیست
و عدم بر او محال است همیشه بوده است و خواهد بود زیرا که اگر حادث باشد و عدم و فنا بر او روا باشد هرآینه محتاج بصانع
دیگر خواهد بود و واجب الوجود و صانع عالم نخواهد بود و باید دانست که وجود او واجب است و لازم ذات اوست و محالست
که از او منفک شود و جمیع ارباب ملل مختلفه اتفاق کردهاند بر آنکه او کامل من جمیع الجهات است و عجز و نقص و فنا بر او
محال است.
فصل سیم آنکه حقتعالی قادر مختار است
صفحه 12 از 214
و هیچ ممکن از تحت قدرت او بیرون نیست و چنان نیست که زیاده بر آنچه آفریده است نتواند آفرید بلکه مصلحت در خلق اینها
بوده و اگر خواهد اضعاف آنچه را آفریده است از آسمان ص: 7 و زمین و غیر اینها ایجاد میتواند کرد و اگر خواهد
جمیع اشیاء را معدوم میتواند کرد و فاعل مختار است و آنچه کند باراده و اختیار میکند و مجبور نیست در کارها و چنان نیست که
تأثیر او در اشیاء بدون اراده او باشد مانند سوختن آتش و هر ممکن را که اراده حقتعالی بایجاد او تعلق گیرد البته موجود میشود
چنانچه خود فرموده است که إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَیْئاً أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ و این منافات ندارد با آنکه اراده حقتعالی تعلق بامور
قبیحه نگیرد و یک دلیل بر این مضامین آنست که مذکور شد که اتفاق کردهاند ارباب عقول باقوال مختلفه بر آنکه عجز و نقص بر
صانع عالم روا نیست و چنین امري یا بدیهی است یا نظري است که در مقدماتش راه شبهه نیست.
فصل چهارم آنکه خداوند عالم عالمست بهر معلومی
و تغییري در علم او نیست و علم او باشیاء پیش از وجود آنها تفاوت ندارد با علم او بعد از وجود آنها و در اول میدانست آنچه در
ابد الآباد بهم میرسد و جمیع اشیاء مانند ذرات هوا و قطرات دریاها و عدد مثقال کوهها و برگ درختان و ریگ بیابان و نفسهاي
جانوران نزد علم او هویداست زیرا که خالق همه چیز اوست یا بواسطه یا بیواسطه و هر که باراده و اختیار و از روي حکمت چیزي
را آفریند البته بآن چیز و صفات و آثار آن علم دارد باندك تأملی این مقدمه نهایت ظهور دارد و دیگر آنکه مجرد است و نسبت
مجرد بهمه چیز مساویست دیگر آنکه همچنانکه همه ممکنات اثر وجود اویند علم آنها و جمیع کمالات آنها باو منتهی میشود و
کسی که همه علمها از او باشد جاهل بچیزي نمیباشد و جناب مقدس او اشاره بهمه دلایل در سه کلمه قرآن مجید فرموده است أَ لا
یَعْلَمُ مَنْ خَلَقَ وَ هُوَ اللَّطِیفُ الْخَ بِیرُ یعنی آیا نمیداند همه اشیاء را آنکه همه چیزي را آفریده است و او است لطیف یعنی مجرد یا
صاحب لطف کامل و رحمت شامل بالنسبه بجمیع موجودات حافظ و خالق و مربی همه اوست و همه را بمنتهاي کمال او میرساند و
او داناست بخفایاي امور و کسی که نیک تأمل کند در غرایب صنع خالق عالم در آفتاب و ماه و ستارگان و حرکات مختلفه آنها بر
قانون حکمت در تربیت جمادات و نباتات و رسانیدن هر یک بحد کمال آن و در تشریح بدنهاي انسان و حیوانات و ترکیب
اعضاي آنها بر یکدیگر و آلات و ادوات تغذیه و تنمیه و ادراکات حواس خمسه ظاهره و باطنه که چندین هزار سال حکما در آنها
فکر کردهاند و کتابها در هر باب نوشتهاند و بعشري از اعشار آنها پی نبردهاند به عین الیقین میدانند که بر چنین خداوندي هیچ
امري مخفی نیست و از هیچ امري عاجز نیست و بر همه چیز قادر است و آیه کریمه اشاره باین مراتب همه دارد و باید دانست که
ص: 8 علم او ازلی و ابدي است و او غافل نمیشود و سهو و نسیان و فراموشی در او نمیباشد و خواب و پینکی که
مقدمه خوابست در او محال است زیرا که اینها همه عجز و نقص است و او کامل من جمیع الجهاتست چنانچه دانستی و هرگاه
عموم علم و قدرت و تنزه او از ارتکاب امور قبیحه ثابت شد بمعجزه حقیقت پیغمبران و اوصیاي ایشان ثابت میشود چنانچه مذکور
خواهد شد ان شاء اللّه تعالی پس سایر صفات کمالیه باختیار ایشان ثابت میشود و احتیاج بدانستن دلایل عقلیه نیست لهذا در این
مقام کلام را بسط دادیم.
فصل پنجم آنکه حقتعالی سمیع و بصیر است
یعنی عالم بآنچه شنیدنی است از آوازها و آنچه دیدنیست از دیدنیها بیآنکه او را آلت شنیدن و گوشی بوده باشد و بدون آنکه او
را آلت دیدن و چشم بوده باشد زیرا که اگر محتاج باینها بوده باشد جسم مرکبی خواهد بود و محتاج و ممکن بوده و خواهد بود
و در کمال خود محتاج بغیر خواهد بود و او کامل بذات خود است و علم او بر اینها موقوف به وجود اینها نیست بلکه پیش از
وجود آنها و بعد از برطرف شدن آنها میداند بهمان نحو که در وقت وجود آنها میداند و این دو صفت بعلم بر میگردد چون
صفحه 13 از 214
حقتعالی خود را باین دو صفت ستوده جدا ذکر کردهاند شاید حکمتش آن باشد که در ضمن آنها رد بر حکما میشود که خداوند
را عالم بجزئیات نمیدانند یا چون اکثر اعمال عباد که مورد تکلیف الهی است از قبیل مسموعات و مبصرات است این دو صفت را
از مطلق علم تخصیص بذکر فرموده که داخل در زجر ایشان در معاصی و ترغیب ایشان بطاعت بوده باشد و بعضی این دو صفت را
وراء صفت علم میدانند و ذکر آن ثمره ندارد.
فصل ششم آنکه حقتعالی حی است
یعنی زنده است و مراد از حی صفتی است که از آن توانائی آید و دانائی چون معلوم شد که حقتعالی عالم و قادر است پس صفت
حیات نیز او را خواهد بود اما حیات در ممکنات بعارض شدن صفتی میباشد و جناب مقدس الهی بذات خود زنده است بدون آنکه
صفت موجودي عارض او گردد در حقیقت این صفت بعلم و قدرت بر میگردد.
فصل هفتم آنکه حقتعالی مرید است
یعنی کارها از او باراده و اختیار صادر میشود نه مانند افعال اضطراریه که بدون اراده و اختیار صادر میشود مثل سوختن آتش و فرود
آمدن سنگ از هوا و از ما فعلی که باختیار صادر شود اول تصور آن فعل میکنیم و بعد از آن فائده از براي آن تخیل میکنیم و آن
محرك ما میشود تا بحد عزم و جزم ص: 9 میرسد پس آن فعل از ما صادر میشود و در جناب مقدس الهی چون
اختلاف احوال و عوارض نمیباشد پس همان علمی که حقتعالی دارد که وجود فلان امر در فلان وقت براي نظام عالم اصلح است
سبب وجود آن میشود در آن وقت لهذا متکلمین امامیه گفتهاند که اراده بعلم بر میگردد و علم با صلح اراده است و در احادیث این
باب سخن بسیار است و از براي مکلف همین بس است که بداند که افعال از حقتعالی باراده و اختیار موافق حکمت و مصلحت
صادر میشود و در آن افعال مجبور نیست.
فصل هشتم آنکه حقتعالی متکلمست
یعنی ایجاد حروف و اصوات مینماید در جسم بیآنکه او را عضوي و دهانی و زبانی بوده باشد چنانچه بقدرت کامله ایجاد سخن
در درخت کرد و حضرت موسی علیه السّلام شنید و ایجاد کلام در آسمان میکند و ملائکه میشنوند و وحی میآورند یا ایجاد
نقوش میکند در الواح آسمان و ملائکه میخوانند و وحی میآورند و ایجاد آنها در قلوب ملائکه و انبیاء و اوصیاء مینماید و تکلم از
صفات ذات الهی نیست که قدیم باشد بلکه از صفات فعل است و حادث است زیرا که آنچه کمال حقتعالی است علم بآن معانی و
حروف است و قدرت بر ایجاد حروف و اصوات در هر چه خواهد دارد و این دو صفت قدیمند و عین ذاتند و این صفات را جدا
ذکر کردهاند براي آنکه بناي بعثت انبیا و تکالیف حقتعالی و انزال کتب و وحیهاي الهی بر اینست و کلامهاي خدا که در قرآن
مجید و سایر کتب آسمانیست همه حادث است و علم حقتعالی بآنها قدیمست و این غیر کلام است و کلام نفسی که اشاعره قائلند
باطلست
فصل نهم باید دانست که حقتعالی صادقست
و کذب و دروغ مطلقا بر او روا نیست زیرا که عقل حکم میکند که کذب قبیح است و او از قبایح منزه است و دروغ مصلحتآمیز
که بر ما رواست باعتبار ارتکاب اقل قبیحی است و این از عجز ما است که قادر نیستیم که مفسده کلام راست را دفع کنیم و خدا
بعجز موصوف نمیشود و ایضا اجماع ملیین و ارباب عقول منعقد است بر آنکه حقتعالی صادق است در جمیع افعال و اقوال و احوال
صفحه 14 از 214
و کتب الهیه مشحونست بآن و از جمله ضروریات دین است.
فصل دهم آنکه صفات کمالیه الهی عین ذات مقدس او است
باین معنی که او را صفت موجودي نیست که قائم بذات مقدس او باشد بلکه ذات او قائم مقام جمیع صفات است چنانچه در ما
ذاتی هست و صفت قدرت موجودیست که عارض آن ذات ص: 10 شده است و در حقتعالی ذات مقدس او قائممقام
جمیع صفاتست و همچنین در سایر صفات کمالیه ذات مقام همه است و بغیر ذات مقدس بسیط مطلق چیزي نیست زیرا که اگر
صفتی زاید بر ذات باشد یا قدیم خواهد بود یا حادث و هر دو محالست زیرا که اگر قدیم باشد تعدد قدما لازم آید و قدیمی بغیر از
خدا نمیباشد پس آن نیز خداي دیگر خواهد بود و اگر حادث باشد لازم آید که واجب الوجود محل حوادث باشد و این محال
است چنانچه ان شاء اللّه مذکور خواهد شد و ایضا لازم آید که حق سبحانه و تعالی در کمالات خود محتاج بغیر باشد و آن مستلزم
نقص و عجز است چنانچه حضرت امیر المؤمنین علیه السّلام فرموده است من وصفه فقد قرنه و من قرنه فقد ثناه و من ثناه فقد جزاه
و من جزاه فقد جهله یعنی هر که وصف کند خدا را بصفات زائده پس بتحقیق که مقارن گردانیده او را با صفات دهر و هر که
وصف کرد خداي را با صفات دهر پس اعتقاد کرده بدو خداي و یا دوئی در ذات خدا قائل شده و هر که این اعتقاد کرد خدا را
صاحب جزوها دانست و هر که این اعتقاد دارد خدا را نشناخته است و ایضا فرموده است که اول دین شناختن خدا است و کمال
شناختن خدا آنست که او را یگانه داند و کمال یگانه دانستن او آنست که صفات زایده را از او نفی کند و در عدد صفات کمالیه
الهی خلاف کردهاند بعضی گفتهاند علم است و قدرت و اختیار و حیوة و اراده و کراهت و سمع و بصر و کلام و صدق و ازلی
بودن و ابدي بودن و بعضی از این دو صفت تعبیر بسرمد کردهاند پس باید دانست که حق تعالی عالم است و قادر است و مختار
وحی و مرید و کاره و سمیع و بصیر و متکلم و صادق و ازلی و ابدي چون بعضی از صفات ببعضی دیگر بر میگردد و بعضی داخل
صفات تنزیهیه است در عدد آنها خلاف کردهاند و همه بر میگردد بآنچه مذکور شد.
باب دویم در